حسن انصاری، پژوهشگر و مدرس مطالعات تاریخ است و عضو شورای علمی دایرةالمعارف بزرگ اسلامی و نیز عضو بلندمدت هیئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرینستون است. در سالهای اخیر یادداشتها و نوشتههای او در فضای مجازی در بین علاقهمندان به مباحث تاریخی و دینی طرفدار دارد و هر از چندی هم نقدهای او به جریان روشنفکری دینی منتشر میشود. با دکتر انصاری گفتوگو کردهایم تا نقدهایش بر جریان روشنفکری دینی شفاف شود. نقدهای او به نظریات عبدالکریم سروش و همچنین انتقادهایش به روشنفکران ایرانی را در دو بخش بخوانید؛
ایرناپلاس: شما در سالهای اخیر نقدهایی به روشنفکری دینی داشتهاید و مطالبی را منتشر کردهاید. البته قسمتی از نقدها مربوط به کلیت جریانی است که در سه دهه اخیر بهعنوان جریان روشنفکری ایران شناخته میشود و بخشی هم در رابطه با آرای برخی اندیشمندان و نمایندگان این جریان است. این تقسیمبندی را قبول دارید؟
انصاری: بله؛ من تاکنون در یادداشتهای مختلفی وجوهی از اندیشه جریان روشنفکری دینی را از نظر کسی که کارش تاریخنگاری اندیشههاست نقد و بررسی کردهام.
ایرناپلاس: بعد از طرح نظریه رویاهای رسولانه، شما هم بهطور مشخص نقدهایی به این نظریه دکتر سروش داشتید.
انصاری: در سلسله مقالات و یادداشتهایی نظریه رویای رسولانه آقای دکتر عبدالکریم سروش را نقد کردم که البته ایشان هم در گفتوگویی که منتشر شد به آن نقدها پاسخ تفصیلی داد. اصلیترین وجه نقد من در رابطه با نظریه رویاهای رسولانه این بود که نهایت تلاش آقای دکتر سروش در این نظریه بحث از زبان قرآن است و نه حقیقت وحی بهعنوان نقطه اتصال نبی با مقام غیب. نظریه ایشان توضیحی درباره ماهیت وحی نمیدهد، تنها بحث میکند از اینکه چگونه پیامبر (ص) در جریان وحی قرار میگیرد و قرآن شکل گرفته است. این دست کم چیزی است که من از نظریه ایشان فهمیدهام. خب، ممکن است کسی راه مواجهه پیامبر را با وحی از طریق رؤیا بداند، اما این لزوماً به معنی ارائه تفسیری از حقیقت وحی نیست.
این نظریه حقیقت وحی را روشن نمیکند
البته آقای سروش ممکن است بگوید منظور من از وحی چیزی جز همین خواب دیدن نیست، اما درباره محتوای این خوابها آیا ایشان ملتزم به همین نظرند؟ به تعبیر دیگر، آیا آقای سروش میپذیرند که محتوای خواب تنها تراوش مقام ناخودآگاه پیامبر است؟ در آن صورت ارتباط آن با خدا چیست؟ آیا نفس اینکه در خواب دیده شده آن را وحی الهی میکند؟ اگر حقیقتاً آنچه بهعنوان قرآن میشناسیم کلام پیامبر است، آنطور که ایشان بر این نظرند، خواب چه سهمی در انتساب آن به خدا ایفا میکند؟ ارتباط این خوابها با حقیقت وحی چیست؟ بنابراین، این نظریه حقیقت وحی را روشن نمیکند مگر اینکه اصلاً معتقد به وحی نباشیم. اگر صرف ارتباط با عالم مثال مورد نظر ایشان است که قبلاً هم حکما و عرفا گفتهاند در آن صورت چه نیازی به طرح نظریه رؤیایی بودن وحی است؟ میتوان فرآیند متافیزیکی وحی را با استمداد از نظریات دیگر مانند اتصال به عقل فعال یا تنزل معانی از طریق عالم مثال هم توضیح داد. نقد دیگری که بر نظریه ایشان دارم این است که با توجه به آنچه گفتم، برای فهم ماهیت قرآن آنطور که نظریه رویاهای رسولانه بدان معطوف است باید بحث تاریخی کرد.
ایرناپلاس: منظورتان از اینکه باید درباره قرآن، تاریخی بحث کرد را دقیقتر توضیح بدهید.
انصاری: ایشان توجه به این نکته ندارد که قرآن پدیدهای است که ظهور تاریخی دارد و بنابراین برای درک ماهیت آن باید به تاریخ قرآن بهعنوان یک متن توجه داشت. البته آقای سروش به توصیفات خود قرآن از خودش توجه دارد، اما این کافی نیست. اولاً آقای سروش بهطور گزینشی به قرآن مراجعه میکند و آیاتی را برای تأیید عقیده خود در خصوص رؤیاهای رسولانه بهعنوان شاهد میآورد. میتوان به همان تعداد، شاهد در جهت رد نظر ایشان از خود قرآن آورد. کافی است یکبار قرآن را ختم کنید تا ببینید چه مقدار از آیات قرآن با نظریه رؤیایی بودن وحی نبوی، نمیسازد. بهطور نمونه، ایشان در خصوص اسباب نزول چه نظری دارند؟ البته ممکن است آقای سروش بفرمایند من به روایات اعتماد ندارم. این قابل فهم است. اما به هرحال به علم اجمالی دست کم میدانیم شماری از آیات قرآن ناظر به اسبابی خارجی بودهاند. حوادثی اتفاق میافتاده و آن گاه آیاتی نازل میشده که ناظر بدان حوادث بوده. خوب با نظریه رویاهای رسولانه چگونه میتوان آن را تبیین کرد؟ آیا هر وقت حادثهای پیش میآمده، پیامبر اکرم میرفتند میخوابیدند تا واقعه و حکم تازهای را در خواب ببینند؟ روشن است که نمیتوان اسباب نزول را چنین دید و فهمید.
نمونه دیگری میآورم. ایشان چگونه میتوانند آگاهیهای پیامبر را از انبیای گذشته، حوادث امتهای سابق که در قرآن از آنها یاد شده یا حتی مضامین و باورهای مشترک را با ادیان اهل کتاب توضیح دهند؟ لازمه رؤیایی بودن وحی قرآنی آنطور که من میفهمم نسبت به این موضوع این است که پیامبر باید کاملاً از این موضوعات مطلع میبوده و در ناخودآگاه او این آگاهیها رسوخ داشته تا در خواب هم بتواند همانها را البته در قالب رویاهای جدیدی ببیند. این سخن نهتنها با واقعیتی که از پیامبر و مردم زمان او در مکه، آنچنانکه منابع محدود ما گزارش میدهند (اگر حتی با سختگیرانهترین شیوههای تاریخی تعداد کمی از روایات را قبول کنیم) نمیسازد، بلکه با خود قرآن هم که علم و اطلاع پیامبر را ناشی از اطلاع او بر کتابهای تورات و انجیل یا علوم علمای اهل کتاب نمیداند، ناسازگار است. وانگهی در این نظریه آقای دکتر سروش، توجه کمی به موضوع زمینه تاریخی و روایات و سیره در بستر تاریخی ظهور قرآن دارند. نمیتوان درباره چیستی قرآن سخن گفت، اما از این بحثهای بنیادین تاریخی غفلت کرد.
ایرناپلاس: اگر از منظر هرمونوتیکی این نظریه را بررسی کنیم چطور؟
انصاری: به عقیده من این نظریه از لحاظ تئوری فهم و هرمنوتیک هم کمکی به ما نمیکند. ایشان بهصراحت میفرمایند که با این نظریه روشن میشود که قرآن نیاز به فهم و درکی از نوع و شکل تعبیر خواب دارد و نه تفسیر. خب، بیایید این سخن را تحلیل کنیم. اگر پیامبر در خواب شاهد صحنهها و گفتوگوهایی بوده، طبق این نظریه بعد از اینکه از عالم خواب خارج و بیدار میشده آن مشاهدت را در قالب زبانی خودش بیان میکرده. یعنی هر چه میدیده و میشنیده را در قالب زبان عربی و زبان تاریخی و ادبی قوم خودش بیان میکرده. پس ما باز اینجا با زبانی ادبی سر و کار داریم که باید آن را در قالب همان هم فهمید و تفسیر کرد؛ یعنی تفسیری تاریخی و زبانی برای فهم هرمنوتیکی آن. پس در اینجا سهم خواب چیست؟ چرا نیازمند به تعبیر خواب هستیم. خواب را که ما خود ندیدهایم. بر اساس ادعای آقای سروش پیامبر خواب دیده و بعد آن را برای ما حکایت کرده است.
چرا به زمینه تاریخی وحی و دیانت در اعراب عصر پیامبر توجهی نمیکنید؟
همین حکایتگری دیگر پایان خواب و زبان خواب است. طبق نظر ایشان پیامبر بعد از اینکه خواب دیده، آن را برای ما حکایت کرده است. از خود قرآن و زبانی که به کار میگیرد معلوم است که زبان آن، زبان خواب نیست، بلکه نهایتاً اگر نظر ایشان را قبول کنیم حکایتی است از خوابهایی که دیده شده و این حکایت در ظرف زبانی و ادبی قرار گرفته و بنابراین دیگر بیمعنی است بگوییم ما نیازمند تعبیر خوابیم و نه تفسیر ادبی قرآن. من و شما اگر در خواب خورشیدی را ببینیم اگر آن را بعد از بیدار شدن برای دوستان خود نقل کنیم چه میگوییم؟ میگوییم من در خواب خورشیدی دیدم. آیا این واقعیت که خورشید در خواب تعبیری دارد به این معناست که واژه خورشیدی که در حکایتگری ما از آن خواب به کار رفته تعبیری است که ربطی به مواضع عرفی و زبانی و ادبی ندارد؟ تازه اگر هم باید تعبیر خواب کنیم باید تعبیر خوابی بنا بر سنت اعراب دوران جاهلیت و صدر اسلام به دست دهیم و نه آنطور که ما در زمانه خود خوابی را تعبیر میکنیم. آیا ما خورشید دیدن در خواب را در همه سنتها به یک نحو تعبیر خواب میکنیم؟ روشن است که چنین نیست. تعبیر خواب هم زمینه تاریخی میخواهد. وانگهی، آن حکایت آنطور که در ادبیات قرآن میبینیم، نمیتواند عیناً آن باشد که در خواب دیده شده، بلکه تعبیر جدیدی است که طبق نظریه ایشان باید پیامبر بر اساس خواب خود به زبان ادبی قوم بیان کرده باشد. اینجاست که پای تفسیر به میان میآید و هرمنوتیک فهم زبان قرآنی. این ربطی به تعبیر خواب ندارد.
از دیگر سو، ادعای تاریخی پیامبر این بوده که آنچه عبارات و مضامین قرآن را تشکیل میدهد فراتر از اینکه آنها چگونه به دست پیامبر رسیده یا پیامبر بدان دسترسی پیدا کرده، در بستر دین و شریعت جدیدی، مردمان و مؤمنان را مورد خطاب قرار داده است. یعنی فارغ از اینکه خواب بوده و حاصل حکایتگری از آن خوابهاست، آیات قرآن از سوی مخاطبان و شنوندگان موضوع فهم و گفتوگوی متقابل در چارچوب شریعت و دیانت جدید بوده است. اینجاست که آقای دکتر سروش به زمینه تاریخی وحی و دیانت و شریعت در میان اعراب عصر پیامبر و سنت عمومی بایبل و کتاب توجهی نمیکند. بحث ایشان انتزاعی است و با زمینه تاریخی دین و شریعت آنطور که عرب دوران پیامبر در مکه و بهویژه در مدینه آن را میفهمید ارتباط برقرار نمیکند. علاوه بر این، در کجای منابع تاریخی ما آمده است که اعراب و کفار به پیامبر میگفتهاند که آنچه میگویی خواب است یا اینکه آنها درباره خواب بودن آن وحی سخنی گفته باشند یا قرآن را در قالب خواب میفهمیدهاند؟ گاهی ادعا میکردهاند که داستانهای گذشتگان است یا اثر مصاحبت با دیگران و علمای اهل کتاب یا افسانههای ایرانیان است یا شعر است، اما خواب بودن آن را نه مؤمنان و نه کافران طرح نکردهاند. به هرحال به نظر من این نظریه نقطه پایانی است برای اصلاح فهم دینی در ارتباط میان خدا و انسان و شریعت الهی.
خداوند کجای این دین و شریعت است؟
ایرناپلاس: چطور آن را نقطه پایانی برای نظریه اصلاح فهم دینی میدانید؟
انصاری: این نظریه دین را بهنوعی قرائت نبوی از جهان فرو میکاهد که ربطش با خدا بهعنوان اصل اصیل هر ایمان دینی روشن نیست. در کجای این نوع نگرش به قرآن، جایی هست که مؤمنان به این باور برسند که آنچه در قرآن هست و از آنها ایمان یا عمل بدان خواسته شده یا بدان توصیه شده، ارتباط مستقیمی با خدا دارد و دقیقاً طلب الهی در ورای آن است؟ همه مبانی کلام و فقه و اصول ما اینجا فرو میریزد. در این صورت چه میماند که شما میخواهید آن را اصلاح کنید یا فهمتان را از آن نوسازی کنید؟ آقای دکتر سروش البته در پاسخ میتوانند بگویند آنچه محمد (ص) بخواهد، عین خواسته خداست. به تعبیر ایشان، خدا، محمد (ص) را آفرید و محمد (ص) قرآن را. روشن است که در اینجا خدا در شریعت غایب است. در دیدگاه سنتی اینگونه است که قرآن خود شاهد صدق پیامبر است. پیامبر فقط حامل قرآن و وحی است. اگر خداوند بهوسیله دیگری غیر از قرآن حجیت کلام محمد (ص) که به نظر ایشان در قالب قرآن بیان شده را به نحوی بیان میکرد و ما را به این اطمینان میرساند که آنچه محمد (ص) میگوید و از ما میخواهد عین آن چیزی است که خداوند از ما میخواهد، میتوانستیم راهی برای اینکه اینگونه تفسیر از دین و شریعت را صرفاً محمدی نخوانیم پیدا کنیم در حالی که چنین نیست و بنابراین در نظر ایشان در نهایت دین اسلام، دین و شریعت محمدی است و لاغیر. خداوند کجای این دین و شریعت قرار گرفته است؟
ادامه دارد
نظر شما